همینطور که گفتم اون شکها تو دلم میومد و ذهنیتم رو خراب کرده بود ! همینطور مردد بودم . برای اینکه بیشتر بدونم که دارم اشتباه تصمیم نمیگیرم از خواهرم پرسیدم اولش چیزی نمیگفت بعد گفت به نظر من معمولی بود . خب من الان نباید یه مورد معمولی رو انتخاب کنم ، حداقل باید متوسط رو به بالا باشه .
گفتم اینهمه روز ما معطلش کردیم اونوقت یکی معمولی بگیریم !
تلفنی صحبت میکردیم حساسیتهام رو و از اینکه چطور شد ازقبلی جداشدم رو کامل براش توضیح دادم .
تصمیم گیری برام خیلی سخت بود که حالا ادامه پیداکنه یا نه !
الان اون دخترخانم علاقمند شده بود بیشتر صحبت کنیم که من گفتم بخاطر ضربه قبلی من مردد شدم ، باید بیشتر و بدون عینک ببینمت !
نباید این جریان زیاد طول بکشه چون وابسته میشیم .
همچنین نمیخوام به صیغهی محرمیت برسه ، چون باز جداشدن و تموم کردنش سخت میشه .
باز با اون اقا صحبت کردم که من مردد شدم .
ناراحت شد که نظر دیگران نباید برات مهم باشه اگه اینطور باشه اصلا نمیتونی زندگی کنی . گفتم خب من تو دلم شک میومد گفتم نظر دیگران رو بخوام ببینم من اشتباه نمیکنم !
دوباره هماهنگی کرد که باز همدیگه رو ببینیم ! تنها رفتم و قبلش گفتم از هیچ کِرِمیبرای صورت استفاده نکن . تا ببینم دوباره به نرف دلم برسم ببینم اشتباه نمیکنم !
عصر رفتم خونه شون دررو بازکرد دیدم ماشاءالله خیلی خوبه . چرا اونا میگن معمولیه؟ ! این خیلی خوبه !
یک ساعت کاملتر و از نزدیکتر دیدمش و صحبت کردیم باعینک ، بی عینک . که در هر دوصورتش چهره ش معنوی و خوب بود .
وقتی از خونه شون اومدم بیرون آروم شده بودم . همهی ترس من از اینه که تصمیم اشتباه بگیرم .
البته فکر که میکنم باید بیحجاب هم ببینمش ببینم چهرهی بیحجابیش هم تو دلم میشینه!
مشورت کردم گفت خیلی از این تردیدها مال ضربه قبلیه ! بایدیجوری توذهنت درست کنی .
اخلاقش هم خیلی خوب بود، سعی کردم راحت باشیم تا تحت تاثیر چیزای الکی قرار نگیریم و بتونیم خود واقعیمون باشیم .
جالب بود ایشونم کتابی که من برای ازدواج خونده بودم(جوانان و انتخاب همسر) نوشته آقای مظاهری رو داشت و یه جاهایی به متنش استناد میکرد .
خیلی از نظر روحیات به هم شبیه هستیم ولی بازهم نباید هیچگونه عجلهای صورت بگیره . پناه میبریم به خدا . امیدوارم من و همهی جوانها بهترین انتخاب رو داشته باشیم.